خب خب، سال 97 هم به خونهی آخرش رسید و فردا شب هم وارد سال 98 میشیم. تو این پست میخوام از اتفاقاتی که توی سال 97 برام افتاد بنویسم. شاید بعضی هاشون براتون جالب باشه پس اگر حوصله و وقتش رو داشتین ادامه پست رو بخونید.
ماه اول سال 97 زیاد چیز خاصی نداشت برام اما از ماه دوم یعنی اردیبهشت ماه درگیر یه بیماری ای شدم به اسم پنیک اتک یا همون حملات وحشت. اسمش یکم ترسناکه ولی اجازه بدین یکم توضیح بدم راجع بهش. این اختلال روانی یهویی و حتی ممکنه بدون دلیل به شما حمله کنه. پیشنهاد میکنم بعد از خوندن این پست حتما کلمهی پنیک اتک رو گوگل کنید و بخونید راجع بهش. روزای اول که درگیر این بیماری و اختلال شدم اصلا نمیدونستم این چه کوفتیه، پیش چندتا دکتر رفتم و آزمایش های مختلفی دادم اما خدا رو شکر از نظر جسمی سالم بود بدنم. اطرافیانم میگفتن از بس جوش کار و درس رو میزنی اینطوری شدی یکم بیخیال باش و از این حرفا … ولی من میدونستم این یه چیزی فراتر از استرس معمولیه. یه روز بدون این که به کسی بگم وقت روانپزشک گرفتم و رفتم پیشش. یه سری دارو داد که گفت فعلا اونا رو مصرف کنم و باز بعد دو هفته برم پیشش. تو همین حوالی که من خیلی درگیر این بیماری بودم و از نظر جسمی هم واقعا داغون شده بودم با دوست عزیزم جواد شریفی یه قراری گذاشتم که بریم بیرون و من یکم باهش صحبت کنم. جواد دانشجوی روانشناسیه و از اون دست آدماییه که از حرف زدن باهش خسته نمیشید. خلاصه کلی صحبت کردیم باهم و گذشت. بعد چند روز بهم پیام داد که درس امروزمون راجع به یه اختلال بوده به اسم پنیک اتک برو راجع بهش بخون ببین مربوط به تو نمیشه. رفتم سرچ کردم و دیدم که بله دقیقا خودشه! چون تو جلسه اول به دکترم اطلاعات درستی نداده بودم و نمیدونستم دقیقا چیکار شدم سریع یه وقت دیگه ازش گرفتم و رفتم پیشش. تحت درمان قرار گرفتم و قرار شد یه سری قرص رو روزانه مصرف کنم. بعد از مصرف قرص ها همه چی اوکی شده بود و منم شده بودم همون محمد قبلی.
آخرین بار یعنی یک ماه پیش رفتم پیش روانپزشکم و دوز دارو هام رو کم کرد. از این قضیه خوشحالم اما من توقع داشتم بعد از حدود 8 ماه قرص خوردن دیگه قطع بشه داروهام اما دکتر گفت که هنوز نیازه و باید مصرف کنی دارو هات رو. خلاصه یکم باید قوی تر کنم خودم رو تا طی چند ماه آینده کامل خداحافظی کنم با این قضیه.
اولاش خیلی وحشتناک بود برام تا یه نفر میفهمید من رفتم پیش روانپزشک یا مسخرم میکرد یا میگفت مگه تو چند سالته و از این حرفا! ولی باور کنین رفتن پیش روانپزشک نه عیبه و نه به سن و سال بستگی داره. مگه وقتی شما جسمتون یه کاریش میشه نمیرید پیش دکتر؟ حالا چون من مثلا 20 سالمه هنوز زوده برم پیش پزشک عمومی یا فلان پزشک؟ هیچ ربطی نداره.
اصلا به نظر من نیازه که هر کس توی زندگیش یه روانپزشک و یه روانشناس داشته باشه و البته یک وکیل.
خلاصه این از قضیهی من با این بیماری بود که کلی تجربه های خوب و باحال ازش کسب کردم و روانپزشکم هم کلی توی زندگیم به دردم خورد.
و اما مهم ترین اتفاق سال 97 برام آشتی من با کتاب بود. نمیدونم چیشد که از یه سایت فروش کتاب سر در آوردم و یه کتاب دیدم به اسم مزایای منزوی بودن. همینطوری خیلی الکی سفارشش دادم. بدون اینکه هیچ حس خاصی بهم دست بده.
کتاب رسید دستم و شروع کردم به خوندن. جدا از اینکه کتاب خوبی بود یا بد یه حساب کتاب کردم و دیدم که چه قدر من از این دنیای کتاب فاصله گرفتم! کتاب رو که تموم کردم یه تصمیم خیلی جدی گرفتم. اونم آشتی با کتاب بود. سریع رفتم و چندتا کتاب دیگه که مطرح و ترند بودن رو سفارش دادم. کتاب ها میرسیدن و من هم شروع میکردم به خوندنشون. تقریبا هفته ای دو تا کتاب میخوندم. همینطوری که پیش میرفتم یه توییت زدم که موافقین یه گروه کتاب خوانی راه بندازیم؟! من فکر میکردم که زیاد ازش استقبال نمیشه اما خب خیلی طرفدار پیدا کرد و الان گروهمون هم حدودا 160 نفر عضو داره. همین الان زیر میزم تقریبا دو سوم قد خودم کتاب دارم و همشون رو هم خوندم. نکته جالب اینه که مامانم هم وقتی میدید من کتاب میخونم میگفت برای منم بگیر تا منم بخونم. براش کتاب های جوجو مویز رو گرفتم و دیدم بله مامان هم کتاب خون شدن ^_^ مامانم هم خاله هام رو کتاب خون کرد و این قضیه تو کل فامیل پخش شد. خیلی جالب بود برام، فکر نمی کردم اینقدر تاثیر گذار باشه حرکتم. خلاصه اینم از داستان آشتی کردن من و کتاب بود. الان دیگه آشتی نیستیم باهم نیمهی گم شدم شده 😀 .
یه چیزی که اول میخواستم بگم و الان یادم اومد این بود که همیشه دوست داشتم یه وبلاگ داشته باشم اما همیشه از راه اندازیش میترسیدم و میگفتم توش چی بنویسم و مخاطب از کجا پیدا کنم؟! خلاصه دل رو زدم به دریا و وبلاگم رو راه اندازی کردم و توی توییتر هم یه پست گذاشتم برای معرفی وبلاگم. اینطوری شد که یه چند نفری مخاطب جذب کردم. اما اصل قضیه برمیگرده به زمانی که آقای یاس خواننده رپ اون ویدیویی که من هماهنگی زیر نویسش رو انجام داده بودم رو از توی وبلاگم دیدن و توی پیج اینستاگرامشون منتشر کردن. بیرون بودم برگشتم خونه و دیدم یهو تلگرام و اینستاگرامم ترکیده از شدت پیام ها! سریع رفتم آدرس وبلاگ رو گذاشتم توی پیجم و اینطوری شد که اینقدر بازدید کننده های وبلاگم زیاد شده بود که مجبور شدم پلن هاستم رو چند نسخه ارتقا بدم تا کم نیاره و سایتم داون نشه.
این یکی از بهترین و باحال ترین اتفاق های سال 97 برام بود.
یه تصمیم دیگه ای هم که تو سال 97 گرفتم انصراف از دانشگاه بود که راجع به اون دیگه توضیح نمیدم چون یه پست مجزا نوشتم راجع بهش و نیازی نیست دیگه اینجا مطرح کنم. فقط همین رو بگم که هر چی میگذره بیشتر متوجه میشم که چه تصمیم درستی گرفتم.
طبق آمار این پست داره طولانی ترین پستم تا به حال میشه امیدوارم تا اینجا خسته نشده باشین 🙁 .
در کل اگه بخوام بگم سال 97 سال سخت و البته خوبی بود که توش کلی تجربه های خوب و بد کسب کردم که من رو به ورژن بهتری ارتقا دادن. بهترین دستاورد سال 97 رو هم کتاب هایی که خوندمشون میدونم و واقعا افتخار میکنم به این قضیه.
سال 98 هم از همین الانش داره طوفانی شروع میشه و قراره کلی کار جذاب و هیجان انگیز توش انجام بدم که حتما بعدا خبرش بهتون میرسه.
ممنون از این که وقت گذاشتید و این پست رو خوندید. اگر دوست داشتید شما هم بگید که سال 97 برای شما چطور بوده؟
بازم ممنون امیدوارم سال 98 یکی از بهترین سال های زندگیتون باشه.
پیشاپیش نوروز مبارک ❤️ .
مؤفق باشید، پشتکارتون ستودنی ست 👌👌👌
ممنون.
چه جالب؛ مرسی که به اشتراک گذاشتین 🌸برای منم هم خوب بود هم بد. ولی این بدی ها و سختی ها باعث شد قوی تر بشم😊 امیدوارم سال جدید برای هممون خوب و پر از تجربیات جدید باشه.
بدون این سختی ها ما اصلا پیشرفت نمی کنیم! منم امیدوارم سال 98 یه سال عالی براتون باشه.
احسنت به این کوشش وجدیت👌
مرسی.
انشاء الله همیشه سالم و سلامت باشید
یه نکته ای تو سرچ در مورد این بیماری دیدم جالب بود برام
فکر کنم بشه معافیت گرفت ها 🤔
البته اگه هنوز نشونه هایی ازین بیماری باشه
ممنون. اطلاعی ندارم راجع به این مورد! اگه میشه لینکش رو بفرستین برام. آیدی تلگرامم @kamaalix
آفرین به متنت که با اینکه نسبتا طولانی بود، اصلا آدم رو ول نمیکرد و خسته نمی کرد و مشخصا کتاب خوندن ها تاثیر خودشو داره میذاره و خداروشکر که حالت انقدر خوبه، مهم تر از موفقیت به نظرم اینه که آدم شرمنده خودش نباشه، فکر میکنم داری سعی میکنی نباشی. موفق باشی انشالله
ممنون جواد جان. واقعا خیلی خوشحالم از داشتن چنین رفیقی. امیدوارم تو سال 98 بترکونی.
مهمترین ویژگی سال گذشته برای من یکنواختی و تکرار مکررات روزها به عبارت دیگر روزمرگی بود، البته بعضی اتفاق های مختلف که هم خوب بود و هم بد، ومن همچنان امیدوار به بهترشدن امسال، در کنار دوستان عزیز (و جدید مثل تو )
روزمرگی واقعا چیز وحشتناکیه و من همیشه ازش ترس داشتم! امیدوارم امسال برات اینطوری نباشه و کلی اتفاق هیجان انگیز برات بیفته.
بسیار جالب بود.
ممنون.
سلام خوب بود اولش یه کم ناراحت شدم به خاطر بیماری تون، انشاالله همیشه سالم و تندرست باشید 🌹 من خودم اهل مطالعه هستم ولی نه خیلی زیاد،سال نود و هفت سال خوبی بود ولی در این سال اتفاق بدی برامون افتاد پدرم به دلیل بیماری کلیوی و عفونت ریوی درگذشت،انشاالله خدارحمتشون کنه ومورد رحمت واسعه الهی قراربگیرند.ازپشت کارشما خوشم اومد انشاالله سال نود و هشت روباموفقیت وتندرستی پشت سر بگذارید.
سلام
منم امیدوارم سال 98 یه سال عالی باشه براتون.
روح پدرتون شاد.
الان که این پست رو خوندم(بهش میگن پست؟)وقتی رسیدم به تهش دیدم ۱۶تا نظر هست یاد اون اولا افتادم که فک کنم من اولین کامنت بودم هاح
چه هیجان انگیز شد به نظرم
آره قشنگ یادم هست که اولین کامنت وبلاگم رو تو گذاشتی :)) کلی تشکر و اینا. بازم کامنت بذار.
باشهههه*___* یوهاهاااا
:))
سلام، و خسته نباشید 🙂
واقعاً از خوندن متن های شما به شخصه خسته نمیشم و لذت بخشه واسم.
۹۷ واسه من بد ترین و بد ترین سال زندگیم بود، به دلیل قبول نشدن تو کنکور مامان و بابام خیلی نگران و خیلی حساس تر شدن روم، ینی برای راضی نگه داشتنشون و قوز بالای قوز نشدن واسشون سعی کردم به خواسته هاشون کاملا گوش کنم و کم تر با بقیه حالا به هر نحوی ارتباط بر قرار کنم و همینم باعث شد خیلی تنها بشم و همین تنها شدن خیلی فکرای بیمار گونه ای مثل دروغ گفتن و کینه و حسادت وارد زندگیم کرد که خیلی خیلی خیلی عذاب آور بود واسم.
ولی شکر خدا سایت خود ساخته رو خود شما بهم معرفی کردید و پیشنهاد کردید که هر روز یک ویدیو از تو سایت ببینم و همین کارم کردم، خوشبختانه این ویدیو ها دید منو خیلی وسیع تر کردن و باعث شد از تنهاییم استفاده کامل رو ببرم و با خودم بیشتر تر دوست شم و خودمو بشناسم و الانم خیلی از ضعف هایی که دارمو پیدا کردم و دارم از بین می برمشون.
اما داستان ۹۸ واسم فرق می کنه
قراره بهترین سال زندگیم بشه، کمتر از دو ماه مونده تا کنکورمو بدم و علاقهم که فیلمسازیِ رو شروع کنم و خودمو توش ارتقا بدم خلاصه که اسکار منتظرم باش دارم میام 😅.
امیدوارم واسه شما هم سال خوبی بشه ۹۸
❤️❤️❤️
سلام محمد جان
مطمئن باش که همینطور میشه، تو لایق بهترینایی. امیدوارم سال 98 یه سال عالی باشه برات.
امیدوارم سال 98 بهترین سال عمرمون تا الان باشه … ماجرای آشتی با کتاب هم خیلی جالب بود برام حیف که الان کنکوریم کم میتونم وقت بزارم برای کتاب های غیر درسی…راستش سال 97 برای شخص من متعادل بود نه خیلی بد نه خیلی خوب .راستی منم از زمانی که یاس اون کلیپ رو گذاشتن پیجشون با وبلاگت آشنا شدم.❤️
ممنون بابت دیدگاهت سهت جان. منم امیدوارم سال 98 یه سال عالی و هیجان انگیز واسه هر دومون باشه.
سلام.
با سایت شخصی شما تازه آشنا شدم.
از فضای سایت و حس و حال یادداشتهایتان لذت بردم.
امیدوارم سال ۹۸، سالی پر از موفقیت، پر از یادداشت، پر از انتشار، پر از کتاب و پر از ایدههای ناب برای شما باشد.
سلام محسن عزیز
ممنون، منم امیدوارم سال 98 یکی از بهترین سال ها برای شما باشه.